۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

پایان دیکتاتور


نیکلای چائوشسکو دیکتاتور کمونیست رومانی جزو گروهی از دیکتاتورهای سرنگون شده به حساب میاد که نتونستن از چنگ انقلابیون فرار کنند.چائوشسکو که بیش از دو دهه دیکتاتوری مبتنی بر سرکوب و ارعاب را در رومانی اداره کرده بود در انقلابی چند روزه شکست خورد . حدود دو سال قبل از فروپاشی شوروی  در یک تظاهرات که بر علیه بازداشت یک رهبر مدافع اقلیتهای نژادی  برگزار شده بود دستور آتش به ارتش داده شد . کشتار صورت گرفت و دیکتاتور از ارتش قدردانی کرد و این جرقه انقلاب رومانی بود . چائوشسکو به همراه همسرش که از عوامل اصلی فساد دولت بود از سفری که به ایران داشت به بخارست برگشت و در زمان سخنرانی در مقابل مردم با شعارهای آنها مواجه شد و تنها طی چند روز بازداشت و محاکمه و تیرباران شد . خشونت تحمیل شده به جامعه طی بیش از دو دهه وقتی سر باز کرد طوفانی به راه انداخت که جلوگیری از آن غیر ممکن شد . محاکمه فوری و اعدام بلافاصله دیکتاتور و همسرش از تلوزیون رومانی به صورت مستقیم پخش شد .

۱۳۹۱ مهر ۲۱, جمعه

دنبال چه هستم

همیشه انتقاد کردم و بارها ازم پرسیدن پیشنهاد خودت چیه ؟ جدا از این که بارها در مورد عدم وابستگی نقد و پیشنهاد صحبت کردم اینجا قصد دارم پیشنهاد خودم رو اونطوری که در ذهن خودمه مطرح کنم .
الگوهای تغییر در جهان در عین حال که به هم شباهت دارند با هم متفاوت هم هستند و این مهمه که این تفاوتها از چی ناشی میشه.
در اروپا شاهد هستیم که سالها سنت و تجربه تاریخی منجر به وضع قوانین آزادی خواهانه میشه . در آمریکای بدون سابقه و تاریخ هم میبینیم که قوانین آزادی خواهانه است . دوستی برام بیان میکرد که علی رغم تصورت که انگلیسیها بسیار سنتی هستند فرانسیس بیکن صدر اعظم انگلیس قبل از دکارت مبحث عدم تعهد به گذشته و گذر از ذهنیات و باورهای گذشته رو تبیین کرده  . چگونگی بت سازی در ذهن  و ... 
نظرات دکارت و روسو در فرانسه تاثیر زیادی بر قانون اساسی فرانسه داشتن  . در فرانسه روح آزادی بر مبنای آزادی نهاد های مدنی شکل گرفته . در آمریکا نظریات جان لاک و بیکن بیشتر تاثیر گذار بوده ولی نکته مهم این که چون آمریکا فاقد سنت و پیشینه و تاریخ بوده آزادی در قانون مهندسی شده و همه چیز در مبنای آینده آزادی تبیین شده . الکسیس دو توکوویل جمله معروفی داره که میگه : "از ظلم اکثریتی که حقوق اقلیت رو به نفع خودش زیر پا میگذاره در هراس هستم ."  در آمریکا آزادی در آزادی فردی تعریف شده و لیبرالیزم جنبه فردی داره . در آمریکا آزادی رو چنان تعریف میکنن که دشمنان آزادی هم در بیان خودشون آزادن . چیزی که در اروپا کمتر شاهد اون هستیم . اگر در فرانسه آزادیها بر اساس آزادی نهاد های مدنی و در انگلیس آزادی در مبنای آزادی اقتصادی بیشتر نمود داره در آمریکا آزادی با تلفیق این دو نوع و در شکل آزادی فردی طراحی شده و این الگو بیانگر اینه که همه آزادیها از دل آزادی فردی بیرون میاد . 
همه در همه شئوناتشون آزادن مگر زمانی که آزادی دیگران رو مخدوش کنن . 
فردیت چیزی نیست که بشه اونو زیر منگنه  قرار داد  و تحت فشار ازش مطالبات جمعی در خواست کرد . چرا که در اون صورت اون چیزی که شاهدش هستیم فردیت نیست بلکه پرسوناژه ؛ فردی که با زدن یک ماسک هویت فردی خودش رو مخفی میکنه . پرسوناژها آزاد نیستند و احساس آزادی ندارند . بدون فردیت زندگی نمیتونه برای فرد زیبا و ارزشمند باشه . پرسوناژها برای حفظ پرسونالیته خودشون دست به هر خطائی ممکنه بزنن ولی فردیت افراد مانع از اینه که رفتاری انجام بده که هویت فردی اونو مخدوش کنه . اون چیزی که باید هدف باشه اینه  دستیابی به آزادی های فردی و مبارزه با هر چیزی که مانع این آزادی های فردی باشه . در جامعه فعلی ما چه موانعی بزرگتر از سنتها و باور های غلط و تکفیر کنندگان وجود دارن ؟ در جامعه ای که مبتنی بر سنت هست  اگر به دنبال  شکل دادن نهاد های مدنی مدرن  و با الگوی اروپائی  به سوی تغییرات دراز مدت  باشیم باید توان تحمل گذر دراز مدت چندین و چند دهه رو هم داشته باشیم ولی اگه به دنبال توسعه آزادی های فردی باشیم و با موانع اون مبارزه کنیم توان شکل دادن جامعه ای که در اون بستر تحول و بروز سایر آزادیها شکل بگیره رو خواهیم داشت . در این مبارزه باید با هر فرد و تشکل و نهاد و سازمانی که آزادی های فردی رو به رسمیت نمیشناسه و هر نوع آزادی فردی چه در مذهب چه در نوع پوشش چه در مسائل جنسی چه در نقد و تمسخر موهومات وچه در هنر و چه هر شان دیگر زندگی  رو تکفیر میکنه و خط قرمز میدونه مبارزه کرد . این حد اقل کاریه که در توان تک تک ما هست و میتونیم به اون بپردازیم . چیزی که نه فقط در سنت شکنی ها که در تقابل با افرادی که تحمیل کننده باورها و موهومات خودشون به دیگران هستند و نو آوران و منتقدین رو تکفیر میکنند باید دید .
پی نوشت : بیان کردن ذهنیات برای کسی که تخصص لازم رو نداره اونقدر سخته که نتیجه اش میشه حرف های بی سر و تهی که در بالا نوشتم . ولی لازمه تشکر کنم از حاج قاسم که با صحبتهاش به من کمک میکنه که لااقل  بتونم برای خودم تو ذهن خودم مشخص کنم که چه میخام

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

چند نکته کوتاه در باره نلسون ماندلا که بهتره قبل از مثال زدن مبارزه بدون خشونتش بدونیم

ماندلا که در آغاز طرفدار مبارزه عمومی غیر خشونت آمیز بود، در ۵ دسامبر ۱۹۵۶ به همراه ۱۵۰ تن دیگر دستگیر شده، و متهم به خیانت شد. محاکمه به اتهام خیانت از ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ ادامه یافت، و همگی آنان تبرئه شدند.
 در سال ۱۹۶۱، ماندلا رهبری اومخونتو وسیزوه (به معنای «نیزه ملت»، و نیز با علامت اختصاری “MK”) شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا (ANC) را که خود یکی از بنیانگذاران آن بود بر عهده گرفت. او مبارزات خرابکاری علیه اهداف نظامی و دولتی را رهبری کرده، و طرح‌هایی تدوین کرد تا در صورتی که خرابکاری نتوانست به آپارتاید خاتمه دهد به جنگ چریکی متوسل شود. چند دهه بعد، خصوصا در دهه ۱۹۸۰، اومخونتو وسیزوه تبدیل به جنگ چریکی علیه رژیم حاکم شد.
ماندلا در بیانیه خود که از جایگاه متهم در آغاز جلسه دفاع خود در محاکمه ۲۰ آوریل ۱۹۶۴ در دیوان عالی پرتوریا بیان کرد، به تبیین دلیل توسل کنگره ملی آفریقا به استفاه از تاکتیک خشونت پرداخت. بیانیه وی نشان می‌داد که چگونه کنگره ملی آفریقا تا پیش از قتل‌عام شارپویل سالها از طریق صلح‌آمیز به دنبال مقابله با آپارتاید بوده‌است. این حادثه که هم‌زمان با برگزاری همه‌پرسی تأسیس جمهوری آفریقای جنوبی و اعلام وضعیت فوق‌العاده هم‌زمان با ممنوعیت فعالیت کنگره ملی آفریقا بود تنها چاره‌ای که برای کنگره ملی آفریقا باقی گذاشت توسل به خرابکاری بود. هر اقدام دیگری معادل تسلیم بی‌قید و شرط بود.  
ماندلا در مدتی که در زندان بود، همچنان با کنگره ملی آفریقا در ارتباط بود، و این کنگره در تاریخ ۱۰ ژوئن ۱۹۸۰ بیانیه‌ای از جانب وی منتشر کرد، که بخشی از آن به شرح زیر است: «متحد شوید! بسیج شوید! بجنگید! باید آپارتاید را در بین سندان اقدامات توده‌های متحد و چکش مبارزه مسلحانه در هم بکوبیم!»  ماندلا در فوریه ۱۹۸۵ با رد درخواست آزادی مشروط به شرط محکوم کردن مبارزه مسلحانه، تا فوریه ۱۹۹۰ که تلاش کنگره ملی آفریقا و مبارزات بین‌المللی با شعار «نلسون ماندلا را آزاد کنید!» منجر به آزادی وی شد همچنان در زندان باقی ماند. 
ماندلا در روز آزادی خود یعنی ۱۱ فوریه ۱۹۹۰، به ایراد سخنرانی‌ای خطاب به ملت پرداخت. وی هم‌زمان با اعلام پایبندی خود به صلح و آشتی با اقلیت سفیدپوستان کشور، به وضوح اعلام کرد که مبارزه مسلحانه کنگره ملی آفریقا هنوز به پایان نرسیده‌است:
""توسل ما به مبارزه مسلحانه در سال ۱۹۶۰ با تشکیل (اومخونتو وی سیزوه) شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا صرفاً اقدامی دفاعی در برابر خشونت آپارتاید بود. عواملی که ایجاب کننده مبارزه مسلحانه بود امروز همچنان باقی است. ما چاره‌ای جز ادامه نداریم. امیدواریم به زودی شرایطی برای حل این مسائل از طریق مذاکره فراهم شود، تا دیگر نیازی به مبارزه مسلحانه نباشد.""
 
پی نوشت : تمامی مطالب این نوشته کپی شده از منبع ویکی پدیای فارسی بدون هیچ تغییری میباشد