۱۳۹۱ مهر ۲۱, جمعه

دنبال چه هستم

همیشه انتقاد کردم و بارها ازم پرسیدن پیشنهاد خودت چیه ؟ جدا از این که بارها در مورد عدم وابستگی نقد و پیشنهاد صحبت کردم اینجا قصد دارم پیشنهاد خودم رو اونطوری که در ذهن خودمه مطرح کنم .
الگوهای تغییر در جهان در عین حال که به هم شباهت دارند با هم متفاوت هم هستند و این مهمه که این تفاوتها از چی ناشی میشه.
در اروپا شاهد هستیم که سالها سنت و تجربه تاریخی منجر به وضع قوانین آزادی خواهانه میشه . در آمریکای بدون سابقه و تاریخ هم میبینیم که قوانین آزادی خواهانه است . دوستی برام بیان میکرد که علی رغم تصورت که انگلیسیها بسیار سنتی هستند فرانسیس بیکن صدر اعظم انگلیس قبل از دکارت مبحث عدم تعهد به گذشته و گذر از ذهنیات و باورهای گذشته رو تبیین کرده  . چگونگی بت سازی در ذهن  و ... 
نظرات دکارت و روسو در فرانسه تاثیر زیادی بر قانون اساسی فرانسه داشتن  . در فرانسه روح آزادی بر مبنای آزادی نهاد های مدنی شکل گرفته . در آمریکا نظریات جان لاک و بیکن بیشتر تاثیر گذار بوده ولی نکته مهم این که چون آمریکا فاقد سنت و پیشینه و تاریخ بوده آزادی در قانون مهندسی شده و همه چیز در مبنای آینده آزادی تبیین شده . الکسیس دو توکوویل جمله معروفی داره که میگه : "از ظلم اکثریتی که حقوق اقلیت رو به نفع خودش زیر پا میگذاره در هراس هستم ."  در آمریکا آزادی در آزادی فردی تعریف شده و لیبرالیزم جنبه فردی داره . در آمریکا آزادی رو چنان تعریف میکنن که دشمنان آزادی هم در بیان خودشون آزادن . چیزی که در اروپا کمتر شاهد اون هستیم . اگر در فرانسه آزادیها بر اساس آزادی نهاد های مدنی و در انگلیس آزادی در مبنای آزادی اقتصادی بیشتر نمود داره در آمریکا آزادی با تلفیق این دو نوع و در شکل آزادی فردی طراحی شده و این الگو بیانگر اینه که همه آزادیها از دل آزادی فردی بیرون میاد . 
همه در همه شئوناتشون آزادن مگر زمانی که آزادی دیگران رو مخدوش کنن . 
فردیت چیزی نیست که بشه اونو زیر منگنه  قرار داد  و تحت فشار ازش مطالبات جمعی در خواست کرد . چرا که در اون صورت اون چیزی که شاهدش هستیم فردیت نیست بلکه پرسوناژه ؛ فردی که با زدن یک ماسک هویت فردی خودش رو مخفی میکنه . پرسوناژها آزاد نیستند و احساس آزادی ندارند . بدون فردیت زندگی نمیتونه برای فرد زیبا و ارزشمند باشه . پرسوناژها برای حفظ پرسونالیته خودشون دست به هر خطائی ممکنه بزنن ولی فردیت افراد مانع از اینه که رفتاری انجام بده که هویت فردی اونو مخدوش کنه . اون چیزی که باید هدف باشه اینه  دستیابی به آزادی های فردی و مبارزه با هر چیزی که مانع این آزادی های فردی باشه . در جامعه فعلی ما چه موانعی بزرگتر از سنتها و باور های غلط و تکفیر کنندگان وجود دارن ؟ در جامعه ای که مبتنی بر سنت هست  اگر به دنبال  شکل دادن نهاد های مدنی مدرن  و با الگوی اروپائی  به سوی تغییرات دراز مدت  باشیم باید توان تحمل گذر دراز مدت چندین و چند دهه رو هم داشته باشیم ولی اگه به دنبال توسعه آزادی های فردی باشیم و با موانع اون مبارزه کنیم توان شکل دادن جامعه ای که در اون بستر تحول و بروز سایر آزادیها شکل بگیره رو خواهیم داشت . در این مبارزه باید با هر فرد و تشکل و نهاد و سازمانی که آزادی های فردی رو به رسمیت نمیشناسه و هر نوع آزادی فردی چه در مذهب چه در نوع پوشش چه در مسائل جنسی چه در نقد و تمسخر موهومات وچه در هنر و چه هر شان دیگر زندگی  رو تکفیر میکنه و خط قرمز میدونه مبارزه کرد . این حد اقل کاریه که در توان تک تک ما هست و میتونیم به اون بپردازیم . چیزی که نه فقط در سنت شکنی ها که در تقابل با افرادی که تحمیل کننده باورها و موهومات خودشون به دیگران هستند و نو آوران و منتقدین رو تکفیر میکنند باید دید .
پی نوشت : بیان کردن ذهنیات برای کسی که تخصص لازم رو نداره اونقدر سخته که نتیجه اش میشه حرف های بی سر و تهی که در بالا نوشتم . ولی لازمه تشکر کنم از حاج قاسم که با صحبتهاش به من کمک میکنه که لااقل  بتونم برای خودم تو ذهن خودم مشخص کنم که چه میخام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر