۱۳۹۷ اسفند ۲۴, جمعه

نقش قصه های کودکی ما در شخصیتمان

وقتی به دوران کودکی خودم نگاه میکنم یادم میاد یکی از عمومی ترین قصه ها برای کودکان قصه بزبز قندی بود. یک قصه سرشار از خشونت و وحشت. بچه هایی که تنها میمونن؛ گرگی که خودش رو جای مادر بچه ها جا میزنه؛ بچه هایی که خورده میشن! بزی که میره شاخش رو تیز میکنه و میزنه شکم گرگ رو پاره میکنه ... خب درسته که جامعه ما یک دوره جنگ رو پشت سر گذاشته و همینطور ناهنجاریهای ناشی از فقر و بیکاری و خشونت سیستماتیک حکومت رفتار عمومی رو متاثر از خودش کرده ولی اون قصه های قدیمی هم در شکل گیری خشونت در ذهن ما بی تاثیر نبوده. مثلا شما نگاه کن ببین این اروپاییها و آمریکاییها چقدر به مواد روان گردان علاقه دارن. خب برای اینکه از بچگی براشون قصه آلیس در سرزمین عجایب خوندن. یه سوراخ خرگوش که وقتی بری داخلش از صفر تا صدش فقط تو هپروت اتفاق میفته.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعه

اینجا هم

نگاه کلی به جوامع نمیتونه عاری از خطا باشه ( ایرانیها فلان ؛ توییتریها بهمان ، تلگرامیها اینجور ، فیسبوکیها اونجور، آمریکیها  ، ترکها ، کردها ، اروپائیها ، آسیائیها و .... ) . هر جامعه ای از بخشهای کوچک متفاوت و گاه متضاد تشکیل شده . درسته که برآیند کلی این بخشهای مختلف گاهی نشانه هائی معطوف به یک سمت رو نشون میدن اما الان صحبت من نه در باره تجمیع این بخشها که در خصوص تفکیک این بخشهاست . وقتی از یک جامعه صحبت میکنیم نمیتونیم منکر وجود بخشهای ناهمگون و متفاوت و گاه متضاد در اون  جامعه باشیم . جدا از همنوائی هائی که بنا به مصالح  و منافع مشترک این بخشها دیده میشه تقابلها و تضاد منافع و تفاوت نگاه و  تفاوت اهداف و ... عوامل اصلی هستند که بخشهای مختلف رو شکل میدند . و ما باید بپذیریم که این تنوع  اجتناب ناپذیره .  ما هم هر کدام در یک یا چند بخش از این اجتماع جا داریم ولی در زندگی شخصی و اجتماعیمون الزام نداریم که با همه این بخشها همکاری و یا جدال کنیم . محدودیت وقت و انرژی  ما رو مجبور میکنه که ارتباطمون رو محدود کنیم . بنا به خواسته هامون بخشهای مختلفی از جامعه رو هرگز واردشون نمیشیم . حتی با گروه هائی از همکاران و اقوام و ... ارتباطمون رو به حداقل میرسونیم ( و گاهی کلا قطع میکنیم  ) . در توان ما نیست که با همه اقشار مختلف از لحاظ فرهنگی به صورت مستمر نشست و برخواست کنیم ، نمیتونیم همیشه در بحث و جدال با تمام مخالفینمون باشیم چون برخی از اونها منافعشون در تقابل با منافع ماست و گفتگو با اونها قرار نیست نتیجه ای داشته باشه . با بخشهای لمپن و بزه کار نمیتونیم تعامل داشته باشیم و در صورت مزاحمت اونها برای خودمون باید از همه ابزار و توانمون برای رفع مزاحمتهاشون استفاده کنیم .ما نمیتونیم تمام مدت زندگیمون رو به گفتگو با دزدها و قاتلها و باندهای مواد مخدر و جریانهای فاسد اقتصادی درون حاکمیت و تروریستها و ... به امید تغییر در رفتار اونها تلف کنیم . گفتگو تا جائی که طرف مقابل اهل شنیدن و فکر کردن باشه و البته اگر منافع کوتاه و بلند مدتش در تضاد با ما نباشه میتونه موثر باشه  و یا گاهی که در گفتگو شنوندگانی  غیر از مخاطب هم باشند که آگاهی اونها از شنیدن صحبتهای مناظره افزوده شه .
همه صحبتهای بالا توضیح واضحاتی بود که تقریبا همه ما در زندگی شخصیمون اعمال میکنیم . حرف من اینه که در فضای مجازی هم چنینه . در مورد تک تک اون جملات باید اضافه کنم  " اینجا هم " . 
در شبکه های اجتماعی فضای مجازی چون فضا متناسب با گفتگو طراحی شده ، طبیعیه که اکثر کاربرها تمایل به برفراری دیالوگ با دیگران رو داشته باشن و این بسیار عالی و مفید میتونه باشه تا وقتی که پیش شرطهای لازم برای گفتگوی سازنده هم مهیا باشه ، وگرنه آنچه که در جامعه حقیقی انجام میدیم برای اینجا هم پسندیده است . از انجام دادن هرآنچه برای زندگی شخصی خودتون روال کردید در اینجا شرمسار نباشید . اینجا هم لازم نیست عضو همه بخشهای جامعه مجازی باشید . اینجا هم همیشه مجبور نیستیم با مخالفینمون وارد بحث و جدل بشیم . اینجا هم لازم نیست با باندهای لمپن و امثالهم تعامل داشته باشیم . اینجا هم میتونیم از ابزارهای در اختیار برای رفع مزاحمتشون استفاده کنیم . اینجا هم خودمون تصمیم میگیریم با چه بخشهایی از جامعه  مجازی در ارتباط باشیم  و الزامی نداریم بنا به هر دلیلی بخشهائی رو که نمیپسندیم تحمل کنیم .اینجا هم میتونیم اون طوری که فکر میکنیم درسته و میپسندیم رفتار کنیم و لازم نیست بابت این کار شرمنده باشیم .

۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه

...

پیاده شدم تا خیابون منتهی به خونه رو پیاده برم . مثل همیشه سریع قدم میزدم . داشتم از کنار میدون رد میشدم که بنرهای بزرگ تبلیغات مجلس کاملا پوشونده بودش . عزیزان همگی احساس تعهد و وظیفه کرده بودند و آمده بودند . سریع از کنارپلاکاردها و بنرها رد میشدم  و نامهای آشنا و نا آشنا رو میخوندم : دکتر فلانی آمد . مهندس بهمانی آمد . دکتر .....  مهندس ..... و  ... پاسدار شهید ...
شهید؟
ایستادم و دو قدم از مسیر رو  برگشتم . پاسدار شهید .... 
مراسم بزرگداشتی برای یکی از شهدای جنگ بود . 
این یکی  نیامده بود ، رفته بود .

۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

انقلابیون واقعی انقلاب کبیر فرانسه

در انقلاب فرانسه بیشتر نام روپسپیر رو شنیدیم که   حکومت وحشت / ترور رو راه انداخت و همه رو به دست گیوتین سپرد و خودش هم قربانی همین رفتار شد . از اشرافی گری ماری آنتوانت شنیدیم و بی لیاقتی لوئی شانزدهم که با گیوتین اعدام شدند . از سخنوری  دانتون شنیدیم که قربانی ژاکوبنها شد و به گیوتین سپرده شد . از کودتای ناپلئون بناپارت شنیدیم که از نارضایتی و بی نظمی بعد از انقلاب استفاده کرد و خودش رو امپراطور نامید و دنیا رو به خاک و خون کشید .
اما آقایان  فوشه  و  باراس  چی؟  از اونها چی شنیدیم؟
از کسانی که انقلابیون دو آتشه ای بودند که رای به اعدام لوئی شانزدهم دادند و در حمایت از روبسپیر دانتون و کامیل دمولن رو به گیوتین سپردند و بعد خود روبسپیر و رهبران ژاکوبنها رو اعدام کردند و سپس کودتای 1799 رو تدارک دیدن تا ناپلئون بناپارت به قدرت برسه و ....
گویا انقلابیون واقعی انقلاب کبیر فرانسه اینها بودند

۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

بد و بدتر

انتخاباتی جدید نزدیکه . تحریف مفاهیم شروع شده . انفعال چیه ؟ مصلحت چیه ؟ چی خوبه چی بده؟ و مهمتر اینکه چی بدتره؟ داستان تکراری انتخاب بین بد و بدتر دوباره فضای مجازی رو پر میکنه و همون داستان سالهای اخیر تکرار میشه و طبق روال  یه عده خسته شدن و بیخیال این بحثها شدن و در عوض عده جدیدی تازه نفس وارد میدان میشن و  البته این روال زندگیه که عده ای کنار برن و عده جدیدی جای اونها رو بگیرن . 
عده ای معتقدن که شرکت در انتخابات همراهی با نظامه  و عده ای دیگه میگن عدم شرکت در انتخابات کمک به انتخاب بدتره  . این که رای ندادن تحریمه یا انفعال و فرقش چیه و تاثیرش در چیه از اون مباحثیه که کمتر کسی از نتیجه ش با خبر شده ( کلا مگه از مباحثه کسی هم چیزی متوجه میشه ؟ مگه قرار نیست تو بحثها فحش مادر و خواهر بدن و رد شن پی کارشون  ژست کول بودن هم بگیرن این فاتحان فروتن دیالکتیک؟ )
پیروان نظریه  عدم مشارکت در انتخابات، آلترناتیو  قرص و محکمی برای تقابل با نظریه انتخاب بین بد و بدتر ندارن و از طرف مقابل بد و بدتری ها هم به هیچ معیار حداقلی قایل نیستن در موضوع چون همیشه از هر بدی یه بدتر هم هست که شما باید از شر اون به دامان گزینه بد پناه ببری . و اینگونه است که این فرسایشِ گفتمانی ( و نه بحث فرسایشی ) ظاهرا قراره جزو رسومات و سنن ما بشه چیزی در حد چهارشنبه سوری و نذری محرم و ... 
فقط برای من یک نکته روشن نیست . وقتی صحبت از بد و بدتر میشه چرا کسی به این توجه نمیکنه که بد و بد تر برای کی ؟ متاسفانه این از بدیهیات نیست  و متاسفانه تر اینکه مدافعان بد و بدتری همیشه چون بدیهیات از موضوع رد میشن و حاضر به توضیح شفاف در این خصوص نیستن که  اگر میگن 1 بده و 2 بدتره قطعا برای اونها و دوستانشون اینطوره . چون برای من بیطرف خارج از باند و دار و دسته اهل قدرت که چیزی از به قدرت رسیدن 1 یا 2 عایدم نمیشه در واقع فرقی بین 1 و 2 وجود نداره . چرا باید وارد مسابقه قدرت شما با جریانی که به عنوان بدتر به من معرفی میکنید بشم؟
واقعیت اینه که من نه تحریم میکنم و نه شرکت میکنم و نه هیچ کار دیگه چون این بازی اصلا بازی من نیست . برای من 2 بدتر از 1 نیست . برای من اشتغال بیشتر، تورم کمتر، اقتصاد و بهداشت و آزادی بیشتر ملاکه و به چشم خودم در این دو سال دیدم که آقای بد نه تنها در این موارد هیچ و حتی منفی بود که شاید آقای به قول شما بدتر یا همونی که وقتی بچه بودم به اسم لولو منو ازش میترسوندن تا حرفشون رو گوش کنم یا همونی که نظام بهش میگه دشمن و وجودش لازمه تا از ترسش من به آغوش نظام پناه ببرم و یا هر چیزی که شما برای دوگانه سازی بهش احتیاج دارید از آقای بد، بدتر نباشه . 
مهمه که وقتی صحبت از بد و بدتر میشه واقع بینانه نگاه کنیم که آیا این گزینه بد واقعا نسبت به لولوهای بدتر برای ما مناسبترن یا فقط برای شما و دوستانتون مناسبترن؟

۱۳۹۴ مهر ۲۲, چهارشنبه

یک داستان واقعی

این داستان رو نمیدونم تراژیک ببینم یا کمیک
بنا به ملاحظاتی بخش زیادی از جزئیات رو حذف کردم
دائی عزیزم بیشتر از سی ساله که از ایران مهاجرت کرده و ساکن اروپاست و سالهاست که دیگه شهروند اونجاست . در این مدت فقط چند بار با فواصل زیاد به ایران اومده که دفعه قبل دقیقا ده سال قبل بوده . و اینبار مجبور شدیم بنا به درخواست برخی از اقوام دور و نزدیک یک ملک ورثه ای رو که در برخی شاخه ها به ورثه طبقه پنجم هم رسیده به جریان بندازیم . امروز در اداره دارائی با پدیده جالبی برخورد کردیم . یک خانم جوان و کم تجربه که اونقدری که به فکر حفظ حجابشون بودن به راه انداختن کار ارباب رجوع اهمیت نمیدادن ، برای انجام دادن کار ساده ای که با توجه به مراجعات مشابه و مکرر خودم انتظار داشتم طی کمتر از یکی دو ساعت منجر به اخذ جواب کتبی بشه با لیستی از مدارک مورد نیاز در مورد کسری پرونده یکی از ورثه که فوت کردن مواجه مون کرد .
بعد از ارائه برگه انحصار ورثه از من گواهی فوت خواستن که طبعا بعد از حدود ۲۰ سال از فوت مرحومه نداشتم . دائی عزیز هم خیلی جدی از مسئول محترم پرسیدن که : به نظر شما کسی که برگه انحصار ورثه اون صادر شده و در همون برگه زمان فوتش هم درج شده هنوز زنده است که شما گواهی فوت ایشون رو لازم دارید ؟
نیاز به توضیح نداره که مسئول محترم کلی رنگ عوض کرد و حجابش رو محکمتر کرد و با صدائی ضعیف در حد ناله فرمودن که روال اداریه ؛ لازمه . 
بعد از ارائه برگه موسوم به فرم متمم با توجه به آدرس و کد پستی جهت استعلام بدهی مالیاتی کپی سند مالکیت اون آدرس رو کردند .
بنده عرض کردم که مرحومه مالک اون محل نبودندو ملک مال همسرشون بوده و فروخته شده و الان هم جاش رو یک چند طبقه ساختن . جواب دادن باشه کپی سندش رو باید بیارید . من گفتم فرض کنید مستاجر بودن اونجا و اصلا مالک نبودن . گفتن کپی اجاره نامه رو بدید . دائی وارد گفتگو شد و پرسید خود شما کپی اجاره نامه بیست سال قبل مادربزرگت رو داری الان؟ که دیگه خانم مسئول اشک تو چشمش اومد و با گفتن اینکه من نمیدونم روال اداریه باید این مدارک رو بیارید بلند شد رفت تو اتاق بایگانی و احتمالا وقتی ما بعد از چند دقیقه با متلک و طعنه اتاق رو ترک کردیم همکاراش بهش خبر دادن که بیا بیرون  مراجعین رفتن .
بیرون از اداره دائی داشت میگفت برای همه اون وراثی که فوت کردن از این داستانا داریم؟ که گفتم شما تشریف نداشتید برای همین پرونده روز اول از من کد ملی  مرحومه رو درخواست کردن که وقتی گفتم زمان فوت ایشون اصلا کد ملی راه نیفتاده بوده تو مملکت بنده رو حواله کردن به اداره ثبت احوال . اونجا برای مرحومه یک کد ملی صادر کردن و با گواهی و کپی شناسنامه مرحومه به من دادن و بعد هم  گفتن کد رو باطل میکنن دوباره که نفهمیدم یعنی چی .
دائی عزیز فقط نگاهم کرد . چون روز دوم سومی که اومده بود قول داد به همه که دیگه هیچ چیز رو با اونجائی که زندگی میکنه مقایسه نکنه و تو سر ما نزنه . سکوت کرد . بعد از چند لحظه گفت بریم خونه امروز حالم خوب نیست . 

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

کارگران افغان ، کارگران ایران ، کارگران غرب

به بهانه روز جهانی کارگر
سالهاست که بخشی از بازار کار ایران توسط اتباع بیگانه ( اکثرا اهل افغانستان ) تامین میشود ، کارگرانی که گاها با مجوز اقامت و کار و اکثرا بدون مجوزهای قانونی توسط کارفرمایان به کارهای ساختمانی و سرایداری و نگهبانی و ... گماشته میشوند . کارگرانی که با توجه به شرایط ناگوار و نا امن زادگاهشان مجبور به مهاجرت شده و ناچار به پذیرش شرایط سخت کار هستند و به همین علت از طرف کارفرمایان بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند و آنچه بیش از هر چیز دیگری به عنوان علت ترجیح استخدام کارگران افغان نسبت به ایرانی بیان میشود سخت کوشی آنان و "تنبلی " ایرانیان بیان میشود . اینکه در غرب سندیکاهای کارگری همواره در جهت ارتقاء سطح رفاه و زندگی کارگران تلاش میکنند و کاهش ساعت کار و افزایش دستمزد در کنار بهبود شرایط ایمنی و بهداشتی و ... در دستور کار آنان است  دربین  ایرانیان به " تنبلی " غربی ها تعبیر نمیشود ولی در مورد ایرانیان حد اقل خواسته های مندرج در قوانین مصوب کار جمهوری اسلامی که بسیار هم ظالمانه و استعمار گرایانه تنظیم شده حمل بر زیاده خواهی و ... است. آنچه که کارفرمایان ایرانی با توجه به نبود سندیکا و اتحادیه های کارگری در ایران میکنند کارفرمایان و سرمایه داران غرب با انتقال سرمایه به کشورهای توسعه نیافته و استفاده از نیروی کار ارزان و فرار از  هزینه های بهداشت و ایمنی و ... انجام میدهند . آنها که محورهای اقتصادی نئولیبرل را پیش گرفته اند و قوانین کشورهای لیبرال را دست و پاگیر برای سود آوری بیشتر می بینند  هم ممکن است  با متهم کردن نیروهای کاری که خواستار حقوق بیشتری هستند به " تنبلی " خود را و فقط خود را توجیه کنند . 
آنچه امروز بر سر کارگران ایرانی می آید نه به واسطه وجود کارگران بیشمار ( چند میلیونی ) اتباع بیگانه که صرفا به علت نبود تشکیلات صنفی مدافع حقوق کارگران است . و تا زمانی که این اتحادیه های صنفی شکل نگیرد اعتراض به حضور کارگران خارجی آب در هاونگ کوبیدن است .
آثار امنیتی و اجتماعی که ارائه چند میلیون فرصت شغلی به اتباع بیگانه ( که بخش اصلی درآمد خود را یا به کشور مبدا ارسال میکنند و یا با خرید ارزجهت مهاجرت به غرب از چرخه اقتصادی کشور خارج میکنند ) و بیکاری ناشی از آن بحث مفصل دیگری است که شاید زمانی دیگر در مورد آن هم بنویسم.